دوقلوهای جدیدمدوقلوهای جدیدم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
مامان ثمینمامان ثمین، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه سن داره
بابا امیدبابا امید، تا این لحظه: 37 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
یکی شدن دلامون یکی شدن دلامون ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

دو قلوهای نانازی مامان

بدون عنوان

1393/5/27 10:40
نویسنده : مامان ثمین
408 بازدید
اشتراک گذاری

دو قلوهای عزیزم مثلا میخواستیم خوش باشیم 4 تایی با هم بابا امید توی یه هواپیمای لعنتی سقوط کرد همون هواپیمایی که 39 نفر مردن امیدم بمیرم برات می دونی دارم چه زجری همه ی عزیزامو دونه دونه از دست میدم واقعا بد بخت شدم همون روزی  که  سالگرد ازدواجمون آخرین دیدار من با شوهرم آخه نمیدونم مامان آوینا جونم و پدرش و فرشته ی کوچولشون هم توی همون هواپیما با شوهر من پر کشیدن

روح هر چار تایی شون شاد باشه اما عزیزای من خالتونم مامانیتون پیش منه چند روز حالش خیلی بده بمیرم بالاش گفتم بیام براش بنویسم تا خاطراتش ثبت بشه و بدونید مامانی تون چه قدر زجر کشیده اون متن بالایی هم  چیزی بود که مامان ثمین نتون گفت بنویسم و گفت به مامان ویانا جونی بگم که الان کرمان هستش اگه میشه تشریف بیارید پیشش احتیاج به آرامش داره لطفا شوهر خواهر عزیزم روحت شاد و یاد گرامی شادروان سید امید حسینی  امید جان روحت شاد باشه مواظب زنت و دو قلوهات باش ثمین خیلی زجر میکشه نمیدونم میخواد چیکار کنه اما خودم ثنا قول میدم مواظب ثمین و هدیه هایی که بهش دادی باشم ثمین ازت خواست توی اون دنیا از پدرش و دینا فرشته ایش که 2 ماهگی پر کشید و آتریسای 3 ماه و نیمگی توی دل ثمین پر کشید باشی خودم قول میدم مواظب هر سه تاشون باشم همین خیلی زجر دیده اما یه سفر می برمش روحش شاد باشه به احتمال زیاد می مونه دیگه کرمان بازم روحت شاد و یادت گرامی

مامان و بابای آوینا جان و آوینا جان یادتون گرامی الهی دلم براتون یه ذره شد بمیرم که اون فرشته ی کوچولو و پدر و مادرش چه سر نوشت تلخی داشتن روحتون شاید و آرزوی صبر برای خانواده ی پدر و مادر آوینا جان دارم و امیدوارم اینا همه یه خواب باشه و روزی از خواب بیدار شم اما خواهرم چی گناه داره الان یه زنه بیوه شد بمیرم براش ولی میدونم بهتر میشه خودم همیشه پیش خواهرم میمونم

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
مامان نازنين
27 مرداد 93 12:43
واي باورم نمي شه .از اون روز داغ آوينا وخانوادش بود الان هم كه باباي دوقلوها .باورم نمي شه . خدا رحمتش كنه شوك بدي بود خدا به خواهرتون هم صبر بده واقعا سخته چرا ثمين جان مي خواد كرمان زندگي كنه مگه خونوادش كرج نيستن؟
مامان ثمین
پاسخ
هستش بله اما به نظر شما طاقت میاره کرج نظر براتون دادم و توضیحات کامل رو دارم لطفا بخونید