بدون عنوان
دو قلوهای عزیزم مثلا میخواستیم خوش باشیم 4 تایی با هم بابا امید توی یه هواپیمای لعنتی سقوط کرد همون هواپیمایی که 39 نفر مردن امیدم بمیرم برات می دونی دارم چه زجری همه ی عزیزامو دونه دونه از دست میدم واقعا بد بخت شدم همون روزی که سالگرد ازدواجمون آخرین دیدار من با شوهرم آخه نمیدونم مامان آوینا جونم و پدرش و فرشته ی کوچولشون هم توی همون هواپیما با شوهر من پر کشیدن روح هر چار تایی شون شاد باشه اما عزیزای من خالتونم مامانیتون پیش منه چند روز حالش خیلی بده بمیرم بالاش گفتم بیام براش بنویسم تا خاطراتش ثبت بشه و بدونید مامانی تون چه قدر زجر کشیده اون متن بالایی هم چیزی بود که مامان ثمین نتون گفت بنویسم و گفت به مامان ویانا جونی...
نویسنده :
مامان ثمین
10:40